با دستِ چپ شَندِنی زخمِّ نِمِک
با دست راست دِنی شَروِتِ خِنِک؟
برگردان فارسی
با دست چپت روی زخمم نمک میپاشی
با دست راستت به من شربت خنک میدهی؟
شعر: دوستعلی علیخانی / فروردین نود وهفت
با دستِ چپ شَندِنی زخمِّ نِمِک
با دست راست دِنی شَروِتِ خِنِک؟
برگردان فارسی
با دست چپت روی زخمم نمک میپاشی
با دست راستت به من شربت خنک میدهی؟
شعر: دوستعلی علیخانی / فروردین نود وهفت
بِهارِ وَرفی
عجِب سفرهای پهن هاکِرده خِدا
اَرک ماه دِ تا فصل هِدائه یکجا
اِسپه بَیّه چِکِلِ قد و قامِت
بَیته سوز و سرما، اشکارِ طاقت
بینجِ کَرِ تیم بَهییه زرد و زار
چپون جو ندارنه هاده خالک مار
سر درختی سردی جه بَیّه داغون
تی تی زار نالِنه، چِش اَسری بارون
دارِ سر مشتِ وَرف بَهییه چَپی
یخ لِلِک بَیته دارِ سر و گَلی
بِلبِل ناگِمونی بَهییه خاموش
پَکِر بَیّه دیگه ندارنه سِروش
بهار ناراتی جه بَهییه نِخار
گِل و گیاه وِسته ندارنه قِرار
برگردان فارسی
خداوند عجب سفرهای پهن کرد
فصل بهار و زمستان را در فروردین کنار هم جا داد
قامت بلند کوه سفید پوش شد
سوز و سرما توان و طاقت را از بزکوهی گرفت
خزانهی برنج کشاورز به خاطر سرما زرد و ضعیف شد
چوپان جو ندارد، تا به گوسفندی که تازه زائیده بدهد
میوههای نورسته به خاطر سرما خراب شدند
شکوفه مینالد و اشکش مانند باران جاری است
شاخههای درخت به دلیل سنگینی برف شکستند
قندیل های یخی سر و گلوی درخت را فشردند
بلبل ناگهان خاموش شد
بلبل افسرده شد و آواز سر نمیدهد
بهار از غم و غصه بیمار و مریض شد
بهار به خاطر گل و گیاه آرام و قرار ندارد
شعر: دوستعلی علیخانی ۹۷/۱/۲۷
شه یاره بِلاره مه دوشِ بِرار
مِن پیش و دلبر مه دِمبال کِمبی کار
تنگ هایته روز هسته وه مه پِشت و بال
مِن شَمع و وه پاپِلی، دِلِ قِرار
برگردان فارسی
فدای یارم شوم که شانه به شانه مرا همراهی میکند
من و دلبرم پا به پای هم کار میکنیم
در هنگام مشکلات و روزهای سخت پشتیبان من است
من و دلبرم مانند شمع و پروانه هستیم، که به من آرامش میدهد
شعر: دوستعلی علیخانی / دی نود و شش
فردا روز طبیعت یا سیزدهبدر است. از عزیزانی که جز رد پا چیز دیگری در طبیعت باقی نمی گذارند و به طبیعت احترام میگذارند و آداب مهمانی را رعایت میکنند سپاسگزارم.
متاسفانه عدهای هم هستند که نسبت به این مهم بیتوجه هستند. وظیفه ماست که در قالب یک متن ادبی یا چند بیت شعر یا تذکر دوستانه و محترمانه این عزیزان را آگاه کنیم.
« به به چه سِزدهای ؟! »
سبزهی عید مشت هاکرده خیابون
قاطی خالی تِلار بَیّه فِراوون
بوقِ ماشین تِره کِنده دیوانه
ترافیک هسته، کَتره یک قِرانه
پلاستیکِّ دَکِردِنه دارِ تَن
همه جا کَتل تَش هاکِردِنه پَن
دَپیته دود قلیون ویشه و دشت
آت آشغال همه جا ره هاکِرده مشت
شِما هیچ وقت بَدینی اینتی سِزده
شِمه نظر این سِزده دِنه مِزه
کِنه پَهلی بورِم هاکِنم ناله
طبیعتِ وِسته هاکِنم بِرمه
شعر: دوستعلی علیخانی / فروردین نود و هفت
برگردان فارسی
« به به چه سیزده بدری ؟! »
سبزهی سفرهی هفت سین خیابان را فرا گرفت
رودخانه پر از قوطی های خالی شد
بوق بیمورد اتومبیل انسان را کلافه و دیوانه میکند
ترافیک است، فحش و ناسزا گفتن قیمتی ندارند
پلاستکها را روی شاخهی درختان آویزان کردند
در نقاط مختلف جنگل با کندهی درخت آتش روشن کردند
دود قلیان جنگل و دشت را فرا گرفت
زباله همه جا را فرا گرفته است
آیا شما هیچ وقت چنین سیزدهبدری دیده بودید؟
به نظر شما چنین سیزدهبدری لذت دارد؟
درد دلهایم را پیش چه کسی بازگو کنم
باید برای طبیعتی که نسبت به آن این چنین جفا شده است گریه کنم.
پیری بَیته بِبای چَفت و بَره
پیری بَیته بِبای مِش و وَره
وِنه قِت بورده بَیّه خِنه نِشین
بِبای مِزدیرِ تَن بَیّه جَره
برگردان فارسی
پیری آغل و محل دوشیدن شیر گوسفندان را از پدر گرفت
پیری میش و برّه را از پدر گرفت
پیری توان و نیرو را از پدر گرفت و او را خانه نشین کرد
پیری اندام تنومند پدر را مثل چوب نازک، لاغر و نحیف کرد
شعر : دوستعلی علیخانی
فروردین هزار و سیصد و نود هفت
تقدیم به پدرانی که یک عمر در صحرا و جنگل، در گرما و سرما،
از ییلاق تا قشلاق پا به پای دامهایشان دویدند تا آسایشی نسبی
برای خانوادههایشان به ارمغان بیاورند.
« روزتان مبارک »
پیمایش مسیر چکل سر واقع در روستای آبکسر شهرستان ساری
( مشرف بر دریاچه سد سلیمان تنگه )
روز چهارشنبه هشتم فروردین نود و هفت در یک روز بهاری دل انگیز به همراه گروه کوهنوردی اورشمک بنافت از ساری به قصد روستای آبکسر حرکت کردیم. بعد از سه راهی تاکام وارد جاده دودانگه شدیم. و پس از طی مسافتی، وارد جادهی آبکسر شده از میان درختان انبوه و مملو از شکوفه و صدای چهچههی بلبلان که گوشها را نوازش میدادند به روستای پلسک رسیدیم بعد از روستای پلسک وارد روستای زیبای آبکسر که تا چند سال پیشتر جزئی از خاک دودانگه بود شدیم.
اطراف روستا پر از گلهای زرد گیاه کلزا بود که چشم هر بیندهای را خیره میکرد و طراوت خاصی به روستا بخشیده بود. اتومبیل را داخل محل پارک کردیم و به سمت مسیر چِکل سر که مشرف بر روستای آبکسر و دریاچه سد سلیمان تنگه است حرکت کردیم. در حین صرف صبحانه در دامنهی منطقه چکل سر، اطلاعاتی در خصوص منطقه از دو نفر از رهگذران محلی کسب کردیم. البته پیش از این از طریق گوگل ارث راه های منطقه را بررسی کرده بودیم.
وقتی به منطقه چکل سر رسیدیم با مناظر بدیع و جالبی روبرو شدیم . از یک طرف قلهی اچو و از سوی دیگر خط الراس نروخرو که قللی مانند نرو خرو، زرجو، کیجا قلعه، گوگلی و فینسک را در خود جای داده است، خودنمایی میکرد. قلل چهارنو و شاهدژ نیز از دور نمایان بودند.
خوشحالی بنده و اعضای گروه، بعد از مشاهده دریاچه سد سلیمان تنگه تبدیل به غم و اندوه شد. زیرا آب قابل ملاحظهای در دریاچه مشاهده نشد و قسمت های زیادی از کف دریاچه مانند کویر خشک و بیروح بود و این مقدار حجم کم آب از آغاز آبگیری سد تا الان بیسابقه بود.
رود شیرین رود که از ارتفاعات دودانگه و رود سفیدرود یا اسپهرو از ارتفاعات روستاهای هیکو، تیلک و آتنی سرچشمه میگیرند، جوش و خروش سالهای گذشته را نداشتهاند زیرا برفی بالای کوهها نبود تا رودها را وادار به تلاطم و جوش و خروش کند. انگار دریاچه از اینکه نمیتواند در سال زارعی جدید زمینهای شالیزاری پایین دست را سیراب کند تا مردم از قوت لایموتشان باز نمانند خجل و سرافکنده بود.
میگویند قرار است در منطقه فینسک سدی بر روی رودخانه سفید رود که یکی از منابع اصلی تامین کننده آب سد سلیمان تنگه است احداث کنند و آب آن را از طریق لوله و پمپاژ به سمنان انتقال دهند. چنانچه این اتفاق بیفتد این مقدار آب را هم در پشت سد نخواهیم داشت و عواقب ناخوشایندی را برای کشاورزان بالا دست سد از جمله بندبن، سعیدآباد ،پرویجآباد و ... و همچنین مناطق پایین دست سد و حوزه آبریز رود تجن شهرستان ساری و شهرهای اطراف در پی خواهد داشت.
پیمایش رفت و برگشت مسیر جنگلی چکل سر که مشرف بر دریاچه سد سلیمان است حدود سه ساعت به طول انجامید.
این روزا که نو سال بمو هر سمت جه خَور اِنه که فلان جای ویشه ره تش بیته. همین دِودنگه خِدِمون، مرگو ویشه و کلیج کلای ویشه ره نو سال دِله تش بیته.
اِما که ادعا کمبی طبیعت ره دوست دارمی در عمل هم وِنا ثابت هاکنیم. اما متاسفانه بعضیهامون رعایت نکمبی و باعث وومبی ویشهای که صدها سال طول بکشییه تا به این شکل زیبا و قشنگ در بِهه وره با نَدونمه کاری خِدمون به کِلین تبدیل کمبی.
الان که اَنده امکانات فراوون بیّه دیگه نیازی نییه ویشه بوردمی با هیمه چایی دَم هادیم یا شه غذا ره بَپجیم. با اتا گاز پیک نیک یا چراغ های کچیک که خله هم قِمت ندارنه شه پخت و پز ره هاکنیم.
اَگه مجبور بیمی ویشه تش هاکنیم وقته خوامبی بوریم حتما تش ره بکوشیم بتومبی با اتا یا دتا ظرف او یا اگه او نداشتمی ونه سر ره خاک جه کامل دپوشیم تا خفه بووشه.
خِداوری این ویشهای که اما دارمی جاهای دیگه وِنسته کَش زِنّه، وِشونِ اَرمون هسته.
شِما ره به خِدا دستی دستی مازرون ره تبدیل به کویر نَکنیم.
دوستعلی علیخانی / ششم فروردین نود و هفت
نویسنده : منصور جعفری
چوبداری و شاخ سری
مالداری ( گاو ٬ گوسفند و بز )در زمان ما ٬ شغل نان و آبدار و مایه و منشأء خیر٬ کثرت و افزونی بود و مالداران از تمکن و سرمایه مالی خوب و رضایت بخشی برخوردار بودند و آنان هرچند وقت یکبار و در فواصل زمانی مختلف برای رفع احتیاجاب زندگی٬ بره ها٬ میش ها و نرها و کل هارا انتخاب ونشان می کردند وبرای فروش خریداران مهیا می نمودند.
خریداران مال را در اصطلاح محلی و ازجمله در سرخده ما « چوبدار» و « گوشتی خرین» و مالهای در معرض فروش را « گوشتی» می گفتند و یادم است که چوپانان و محلی های مالدار هنگام آمدن چوبدار٬ بعضا همدیگر را صدا می زدند: ها مشتی و عمو و دایی فلانی٬ « گوشتی مشتی ندارید٬ گوشتی خرین ٱمده » که همین اطلاع رسانی هم گوشهای همه را تیز و خبردار می کرد و هم نوعی تشویق و تهییج افرادبرای فروش مال بود.
در این میان ما بچه ها در سرخده ٬ در زمان فروش گوشتی٬ قند تو دلمان آب می شد و منتظر زود جوش خوردن معامله بودیم چون به ازای هر فروشی٬ حق نگهداری یا همان« شاخ سری» و « رسن سری»نصیب مان می شد و به همین خاطر ما بیشتر از پدران خود٬ آرزو وانتظارچوبداران را می کشیدیم و «شاخ سری» و « رسن سری» برای ما مثل نشستن عقاب سعادت روی دوش شاهان بود و انگار زمین و زمان و مکان را به ما سپرده اند.
بنده ٬ در آن سنین پایین ٬ بسیار «شاخ سری» گرفته ام و همچنین همراه پدرم از « تمکوه» گرفته تا «اوپرت» و «هیکو» و « شلی» و « شاه پسند»و اطراف و اکناف پشتکوه، اندکی چوبداری کرده ام و بعدها به ازای نگهداری و فروش هر گوشتی، به شاخ سری زیادی دست یافتم که این خاطره، با یادآوری چوپانان باصفا و چوبداران بی آلایش فراموش شدنی نیست، تعجبم اینکه سوگند و قسم شان فقط ادای واژه « امینی » بود ودر برابر قسم شان ٬ بسیار باوفا و متعهد بودند و فروشندگان هم بدون هیچگونه اخذ ضمانتی از آنان در برابر قسم و امینی شان ٬تابع و تسلیم بودند و به راحتی فرصت پرداخت زمان تعیین شده را به چوبداران می کردند.
بهرحال گوشتی٬ شاخ سری٬ گوشتی خرین٬ واژگانی هستند که ما به محض شنیدن آنها٬ بعد از سالها زندگی ماشینی و دور از همه آن ساز و کارهای شیرین٬ همچنان ذهنمان به چوبداری و گب و گفت پیرامون مالها و داد و ستد آن می رود و اینها و خاطرات بسیار دیگر همچنان کام ما را شیرین می کند.
یاد باد٬ آن چوبداران یاد باد!
دلبر لَله ره پنجه زَنده مِسته
کتولی خوندِمبه مِن هِم وِنِسته
بَزِن لَله مه دِلِ غم ره بَشور
لَته لِتکای گل ره چیمبه تِسته
برگردان فارسی
دلبرم با پنجههایش برای من نی میزند
من هم برای او آواز کتولی میخوانم
دلبرم، برای من نی بزن تا غم دلم را بشویم
من هم گلهای داخل باغچه را برایت میچینم
شعر: دوستعلی علیخانی