مهر مادری
اخیرا مادرم را به شهر پلسفید که چهار فرسخ با روستایمان دادوکلا فاصله دارد، جهت درمان نزد پزشک بردم. در بین راه مادرم از اوایل دهه چهل، زمانی که هنوز جاده اتومبیلرو احداث نشده بود و از سختیهای آن دوران برایم صحبت میکرد.
مادر میگفت: زمانی که کوچک بودی وقتی مریض میشدی، جسم بیهوش تو را کول میکردم و با پای پیاده مسیر ۲۵ کیلومتری را طی میکردم و تو را نزد پزشک میبردم بعد از ویزیت پزشک و دریافت دارو مجبور بودم همین مسافت را طی کنم و به روستا برگردم. وقتی به منزل میرسیدم دیگر نای حرف زدن نداشتم و با پاهای تاول زده و عضلات گرفته از درد خواب به چشمانم نمیآمد.
حالا مادر مریض و من در پی درمانش هستم البته کار من با کار مادر قابل قیاس نیست. ایشان ۵۰ کیلومتر راه را پیاده جهت درمانم در طی یک روز میپیمود. اما من با اتومبیلم مسیر رفت و برگشت را در عرض یک ساعت به خودم زحمت دادم!
به قول شاعر :
میان ماه من تا ماه گردون تفاوت از زمین تا آسمان است
بدون اغراق میگویم تفاوت کار من با مادر واقعا از زمین تا آسمان است.
شما را به خدا یک خرده به پشت سرمان نگاه کنیم و قدردان زحمات کسانی که از هستی خودشان گذشتند تا ما پایدار بمانیم، باشیم.
هدف از نقل این موضوع بحث خودنمایی و تعریف از خود نیست فقط منباب یادآوری به خودم و آنانی که خدای ناکرده به والدینشان بیاحترامی یا .... میکنند، بود.
در خاتمه برای خاطر دل مادرم اینطور سرودم:
چار فرسخ پیاده، مِره کَشی دوش
مطب وَردی، درمون کِردی، یاردی هوش
هر چی کِمبه، ته خوبی نَنه جبران
ته مهر و محبت، نَنه فِراموش
ترجمه فارسی
با پای پیاده چهار فرسخ مرا کول میکردی
مطب دکتر میبردی، درمانم میکردی و به هوشم میآوردی
در حقت هر کاری انجام دهم نمیتوانم خوبیهایت را جبران کنم
هیچوقت لطف و مهربانیات را فراموش نمیکنم
نویسنده : دوستعلی علیخانی / مرداد نود و هشت