دماستی / دماستیگیر
یکی از باورهای اهالی دهستان بنافت « دماستی » بود. که مردم نسبت به این موضوع اعتقاد زیادی داشتند.
دماستی یعنی : گیر کردن
دماستی گیر : به شخصی که جلوی گیر را در گلوی بچه میگرفت یا به عبارتی رفع گیر میکرد « دماستیگیر » میگفتند.
زمانی که بچهی کوچکی مریض میشد، مادران بچه را کول کرده و نزد دماستی گیر میبردند. دماستی گیرها اینطور در نزد عامه القا میکردند که تکه استخوانهای ریزی در گلوی طفل گیر کرده است و به همین دلیل نمیتواند براحتی نفس بکشد.
بنابراین آنان عبارتی را زمزمه میکردند ( ورد میخواندند چون ادعا میکردند با اجنّه ارتباط دارند ) و پارچهای را جلوی دهان بچه میگرفتند و بینی بچه را به دهان گرفته وداخلش محکم فوت میکردند و با ترفندی که خودشان بلد بودند بعد از فوت کردن، چند تکه استخوان از داخل گلوی بچه خارج میکردند سپس استخوانی که داخل پارچه قرار میگرفت را به مادران نشان میدادند.
مادران هم شخص دماستیگیر را دعا میکردند و مبلغی پول یا کالا بعنوان پاداش به او میدادند و با اعتماد به نفس و خوشحالی به منزل برمیگشتند. ظاهرا در اثر تلقین احساس میکردند بچه بهبود یافته است.
اما بنده هنوز هم نمیدانم آنان با چه ترفندی به مادران القا میکردند که این استخوانها از گلوی بچه خارج شده است. اگر چیز کوچکی در گلوی شخصی گیر کند باعث خفگیاش میشود چه رسد به سه الی چهار تکه استخوان نسبتا درشت و تیز.
جالب اینجاست که بعضی از مادران در صورت مریضی بچه، در طول هفته دو الی سه بار پیش دماستی گیر میرفتند تا رفع گیر کند.
امّا با توجه به ورود سپاه بهداشت در اواخر دهه چهل به روستاها و بالا رفتن اطلاعات مردم نسبت به مسائل بهداشتی و همچنین ایجاد راه شوسه و برقراری ارتباط با پزشکان در شهرها موضوع « دماستی » کمرنگ شد و دیگر کسی به سراغ « دماستیگیر » نمیرفت.
نویسنده : دوستعلی علیخانی / آبان نود و هفت