بنافت

بایگانی
آخرین مطالب
پربیننده ترین مطالب

برای پدرم

شنبه, ۱۵ دی ۱۳۹۷، ۰۴:۲۱ ب.ظ


تقدیم به پدر بزرگوارم که چشم از جهان فرو بست و به دیار باقی شتافت و همچنین تمامی پدرانی که دست‌شان از دنیا کوتاه است و بار سفر ابدی را بستند. 

« شه جان بِبا وِسته » 

مه ستون زندگی بیهی بِبا 

مه چش سو، دِلخشی بیهی بِبا 

مه عِتِوار و دلگرمی ته بیهی 

چِل دَکِتبوم، خَطِره وَری شیهی  

مه سَرِ سائه بیهی، اِفتابی روز

وَرفی روز خِشکِ په، گیتی دَمِ سوز 

ببا مَحکِم بیهی ته مِثلِ خِرو 

سختی شه دوش کَشی، غم داهی فِرو

شه دلِ گوشه داشتی، غم و غِصّه 

زِوون گِره بَزه، تِک مَشتِ خنده

از دست کار وَل و وِل بَینه اَنگوشت 

ته تنِ گوشت بورده بَموندِسه پوست 

ته چش پِر بَیّه پیتکی، دوش بَیّه روک 

ته گوش پِتی بَهییه، هِستِکا پوک 

ته بوردِن جه سِره ره بَهیته غم 

گتِ خنده بورده اَسری نَنه کم

سِره مِره به ته دیگه نی‌یه چـَم 

ته قابِ عکس ره ویمبه دل وونه جَم 

ببا اَمجه مَگه ته بَهی خسته؟

تِره مُخبِر بیمه، گیتْمه ته دَسته

نو خِنه بَخری، تِره بو مِوارک 

سِرخِ گِل بیاردْمه، خِجیر و خارک 

در ره زِِلفین بـَزوهی نَکِندی باز

دسته گِل ره بَهیر، خوامبه بارِم راز

ته قَوِر سَر لَمپا ره مِن کِمبه سو 

ته لینگِندون خِسِمبه بِهی مه خو 

ترجمه فارسی

پدرم ستون زندگی‌ام بود 

پدرم نور چشمانم و دلخوشی‌ام بود 

پدرم اعتبار و دلگرمی‌ام بود 

هنگام مشکلات، خطر را به جان می‌خریدی

روزهای گرم سایبان سرم بودی

روزهای برفی مانند چتری بودی که مانع سوز و سرما می‌شدی 

بابا مانند کوه « خرو » محکم و استوار بودی

سختی‌ها را به دوش می‌کشیدی و غم را در وجودت می‌ریختی

در گوشه دلت غم و غصه را بایگانی می‌کردی

زبانت را کنترل می‌کردی و لبت پر از خنده بود 

از بس کار کردی انگشتانت از فرم افتادند

گوشت بدنت آب شد و پوستت باقی ماند 

چشمانت را لکه‌ی ابری فرا گرفت و پشتت خمیده شد 

شنوایی‌ات کم شد و دچار پوکی استخوان شدی 

با رفتنت خانه را غم فرا گرفته است 

دیگر خنده‌ام بلند نیست و اشک چشمانم بند نمی‌آید 

بدون تو در منزل احساس راحتی نمی‌کنم 

قاب عکس‌ات را می‌بینم و کمی آرام می‌شوم 

بابا مگر از ما خسته شدی 

بابا از تو مواظبت، کمک و یاریت می‌کردم 

بابت خرید منزل نو به تو تبریک می‌گویم 

گل سرخ زیبایی برایت آورده‌ام 

درب منزلت را قفل کردی و باز نمی‌کنی 

بیا دسته گل را بگیر می‌خواهم رازم را به تو بگویم 

بر سر مزارت چراغ روشن می‌کنم 

در زیر پایت می‌خوابم بلکه به خوابم بیایی

دوستعلی علیخانی / دی نود و هفت 


موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۷/۱۰/۱۵
دوستعلی علیخانی

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">